تفاوت

این روزا که اعتماد بین مردم از بین رفته

من هنوزم به کفاش افغان سر کوچمون اعتماد دارم

هنوزم کفش های که خدا تومن پولشو دادم و خیلی برام عزیزن بدون گرفتن قبض می دم به کفاش سر کوچمون

گاهی و قتا فکر می کنم اگه جای این آقای افغانی اگه یه ایرانی بود می تونستم بهش اعتماد داشته باشم !!!

اگه یه ایرانی بود کارو با کیفیت همون آقای افغانی تحویل میداد ؟!؟!؟

من برام پیش امده ، تحویل دادم ، قبضم بهم داده ، دیرم تحویلم داده

خوب فکر کنم این برنامه زمانبندی برای ما ایرانی ها عادی باشه

برادرم یه روز از فرود گاه مهرآباد می گفت که توی اون کسای هستن که مثل فیلم های دهه 1970 و 80 خارجیا سکو دارن و مشتری میره می شینه روی سکو و آقای واکسی کفششونو برق میندازه

برادرم می گفت این از نظر من یعنی توحین . یعنی کوچک شدن کسی که  این شغلو داره

کلا منظورش این بود که کسی که می خواد کفششو واکس بزنه بهتره کفش هاشو در بیاره و گوشه ای بیسته نه اینکه مثل ارباب ها بالا بشینه و روزنامه دستش بگیره و  آقای کفاش پایین کفش برق بندازه

خوب اونم نظری داشت که البته من موافق نبودم

به نظرم هر شغلی که داریم باید جوری ادارش کنیم که در نوع خودش عالی دیده بشه

مثلا آقای نظافتچی که توی خیابون کار میکنه اگه همیشه یه لباس تمیز و ابزار مناسب داشته باشه هم خودش دلگرم تر کار  میکنه هم مردمی که می بینن به کارش بیشتر اهمیت میدن

نوع کار اون آقای توی فرودگاه نسبت به کار کسای که توی خیابون بساط  دارن و کار انجام میدن فرق داره  ( به نظر من )

اونا مشکل کمر درد ندارن ولی اقای که توی خیابون و کوچه ها بساط داره برای حفظ مشتری همیشه کارشو خوب انجام میده

آقای که توی خیابون کار انجام میده کلاس کاری نداره  ولی اون یکه جایگاه برای نشستن مشتری داره

انگار همه جا همین جوریه انگار همه از کوزه شکسته آب می خورن !چراشو نمیدونم !!

بالا دستیا با تمام امکانات کمتر فکر جلب رضایت مشتری هستن و کسای که سرمایه کم تری دارن بیشترین دغدغشون کیفیت بهتر ارائه خدمات هست

سعی و تلاش ، دقت و کیفیت رو باید از هر کسی یاد گرفت حتی اگه طرف افغانی باشه

نه پُز عالیو جیب خالی

بلخه اتفاق افتاد

 

دیرو بلخره با یه شاخه گل با مامانو بابا و برادرو خواهرم رفتیم خواستگاری
باورم نمی شد
خانواده گلی داشتن
مراسم خیلی خوب پیش رفت
من تو ابرا بودم
خیلی دوست داشتم این اتفاق که افتاد تو وبم بنویسم
بلخره منم عشقم رو پیدا کردم
مرضیه خیلی خانومه
همونه که میتونه منو خوشبخت کنه و البته منم امیدوارم بتونم اونو خوشبخت کنم
سه شنبه قراره بریم آزمایش
سیزده بدر هم با هم میریم از باباش اجازه گرفتم هم راه خانوادم بیاد
خیلی خوش میگذره
فکر کنم امشب خوابم نبره از خوشحالی
.
.
.
.
.
دروغ 13

زمان


دو ساعت از ساعت عمرم رو گذاشتم برای دیدن یه فیلم (IN TIME )

فیلمی که شاید قصدش فقط پر کردن جیب کارگردان بود ولی برای من خیلی مهم بود
وقتی نوشته های فیلم ظاهر شدن به خیلی چیزا فکر کردم
بیاین واقعا فکر کنیم امروز فقط زنده هستی فقط یه ساعت !!!
زمان هم دست هست و میدونی چقدر مونده تا بمیری
برای پنج ثانیه دیر رسیدن باید غم از دست  رفتن عزیزت رو توی سینه تحمل کنی !
چیکار میکنی???
حاضر هستی ده دقیقه از وقتت رو بدی به  کسی که بتونه ده دقیقه بیشتر زندگی کنه ?!?
چی برات مهم ??? کی برات مهمه ???
اگه بدونی توی تنها روزی که زنده هستی اگه از زمان به درستی استفاده کنی یه روز پاداش میگیری چه قدر از زمان خوب استفاده میکنی ?
با اینکه این فیلم فقط برای پر کردن گیشه بود ولی منو بیشتر متوجه خودم کرد
فهمیدم که خدا داره هر روز رو بهم هدیه میده
هر ساعت و هر ثانیه
دیدن این فیلم خالی از لطف نیست
شاید شمارم به فکر فرو ببره که با هدیتون ، هدیه ای که هر روز هدیه می گیرین چیکار می کنین !!

حسرت

یاد بنجامین باتن افتادم

لحظه ای که عاشق دختر بچه ای شد که عشق دوران جونیش بود 

لحظه ای که  گرمای اون عشق رو لمس کرد

لحظه ای که برای آخرین بار دست عشقش رو گرفت و چشم هاشو  برای همیشه بست


من از چشمهای غمیگین بنجامین فهمیدم

ما از هر طرف که زندگی رو شروع کنیم بازهم حسرت روز های رفته رو داریم

عشق +مسافت

دیشب در خونه دوستم بودیم

سر یه موضوع یک ساعت واستادیم حرف زدیم

عشق دو طرف فقط مهمه و مسافت تاثیری توی این رابطه نداره ؟؟

یا عشق مهم هست ولی مسافت هم مهم هست ؟؟

خیلی حرف زدیم

دوستم حرفای منطقی میزد ولی یه جاهایشم یکم  یه جوری بود که من زیاد موافق نبودم

منم یه سری دلایل آوردم که  دوستم مقداری رو تایید و مقداری رو رد کرد. توی پست بعدی دلایلو می نویسم



روز اول عید

امروز هم اون جوری نبود که من می خواستم

شب قبلش با پسر دایی و پسر خاله تا ساعت 6 بیدار بودیم  بعد خوابیدیم

سر ساعت 8:15 بیدار شدم صورتمو شستم

گشتم اون قرآن قدیمی بابارو پیدا کردم قرآن  رو از روزی که یادم میاد داریمش  قشنگه . الان فکر کنم جزء اتیغه جات باشه .

خلاصه رفتم پای تی وی

مامان که بنده خدا خسته داغمون . آخه مامانش یا همون مامان بزرگ من بستریه حالشم زیاد خوب نیست . مامانم شب اونجا بوده ( بیمارستان )

بابا که هیچ ولش کن  همون گوشه خوابیده اصلان هم براش مهم نیست سال تحویل چیه

اصلان یادم نمیاد توی عمرش به کسی عیدی داده باشه

خوب مثل سنوات گذشته صفره مفره در کار نیست  خالی خالی . خداییی ادم فکر می کنه یه بی خانمانه توی یه شهر غریب .

هیچ دیگه ما رفتیم نشستیم پای تی وی دیدم نه راستی یه ماهی  هست نمی دونم چطور می شه ماهی می خرن هر سال بعقیش نه

ماهیرم آورم گذاشتم کنار خودم دل گرمی بشه برام

شبکه 1 2 3 هر ستاشونو باید کلا جمع می کردی مینداختی آشغالی

هر سال چپیدن توی این استودیو با اون دیزاین مسخرشون 4 نفرم می شینن از چیزای میگن که کلا خودشونم تعجب می کنن از چیزای که به زبون میارن

ولی چاره ای نبود باید نگاه می کردم اخه اونا ساعت  زیر نویس کرده بودن  می دیدم که چقدر دیگه منوده تا لحظه تحویل سال

سال تحویل شد . قرآنو باز کردم . قسمتی رو که دوست داشتم خوندم خیلی فاز داد .

همش بدنم می لرزید نمی دونم دلیلش چی بود ولی حس خاصی داشتم

از خدا تشکر کردم به خاطر تن سالمی که دارم و تا این سال مواظبم بوده هم خودم هم خانوادم . بعدم بیمارا . بعدم  دوستای عزیزم . بعدم خواستهام

همرو گفتم ازش خواستم تو این سال مواظبم باشه کمکم کنه  تا به اون چیزای که توی ذهنم هستن جامه عمل بپوشم

حرفای خامنه ای رو گوش کرم حرفای باحال بود ( دوستان می دونن )

اوووووهههه محمود چقدر حرف زد بابا عجب حوصله ای داره تومار آماده کرده بود

تمام که شد سریع یعنی سریعاااااا زدم منو تو یک  عزیزم

چقدر قشنگ بود برنامشون کاراشون  اصلا همه چیزشون آدم واقعا می فهمه که سال نو آمده نه با این شبکه های داخلی در پیت

بله حالا دیگه دادش . زن دادشم رسیدن سالمو احوال پرسیو ماچووو از این حرفا

باز اون یکی دادش و زن داداش و پسر پدر سوختش .

یه خورده پسر برادرمو ماچ کردم عیدشو دادم بهش خوشحال شد .

دیگه داشت باتریم خالی می شد اخه کم خوابیده بودم چشمام داشت میرفت

رفتم لالا تا نهار

اگه وقت کنم کارا عیدم رو می نویسم

فقط حیف این سفره هفت سین نبود معلموم نیست من زنده باشم یا نباشم سال دیگه که خودم بندازم منت اینارو نکشم

اینم از خونه ماو سال جدیدش .

توی یه چشم بهم زدن عید تموم میشه . خوشیا اینجورین دیر میان زود میرن

خوش باشین هر لحظه این 14 روز رو

در پناه حق


سلام گرم


سلام گرم به همه کسانی که گه گاهی سر می زنن به  خونه دلم من


بله این دفعه  دیگه از تاریکی آمدم بیرون

آره تغییر کردم . تصمیم کبری گرفتم

فردا  عیده

دلم می خواد همه خاطرات بدو فراموش کنم هر چند سخته

از وبلاگم شروع کردم و لباس سیاه ماتم رو ازتنش در آوردم و لباس سبز امید رو تنش کردم

کسی که اولین جرقه قلبم بوده دیگه نیست اینو باید باور کنم

می خوام از نو شروع کنم

امسالو سال خوبی رو پیش بینی می کنم برای خودم

مصمم هستم که توی سال جدید کسی رو که فکر می کنم نیمه گم شدم هست رو پیدا کنم

البته فکر می کنم که پیدا کردمش

دوست دارم برام دعا کنید دوستای عزیزم . برای من خیلی سخته  پا پیش گذاشتن . ترس دلهوره  همه وجودمو می گیره

این دفعه  به خدا توکل می کنم امیدوارم  فرجی بشه .

می دونید آدم توی یه دوره ای به نقطه جوش می رسه و باید برای خودش کسی رو داشته باشه متاسفانه نقطه جوش فقط زمان خاصی وجود داره که من فکر می کنم توی این مرحله قرار دارم اگه سپریش نکنم دیگه از دست رفته و می ترسم به نقطه انجماد برسم  و سرد سرد بشم.

بله سردی دیگه همیشگیه :( و راه برگشتی نیست

از خدا می خوام کمکم کنه سال جدید رو با موفقیت شروع کنم .

دیگه دل نوشته های سرد و غمگین رو قصد دارم ننوسیم شاید بعضی وقتا شاید

می خوام توی سال جدید از هر چیزی بنویسم .

می خوام نوشتهام هم مثل قالب نو وبلگم نو بشن .

سر بزنید بهم  همیشه خوشحال می شم

سال جدید رو سال پر برکتی برای همه دوستای عزیزم آرزو می کنم  و امیدوارم به هر چیزی که می خواین برسین .

همتونو دوست دارم . 14 روز تعطیلی خوش بگذره بی نهایت


خسته

خسته شدم  از  دست این دلو چشم  

که هر کدمشون یه چیزی میگن