مثل فال

امروز یه سر رسید بهم هدیه دادن

از روی بیکاری یه صفحه رو برای سرگرمی باز کردم  نوشته بود


یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت


یا من هر شعری می خونم برداشتم یه جوریه یا دونیا می دونه به من چی گذشته

ابد

روز غمم آمد و هست 

 
هست تا ابد خاطرم هست

موج

موج بی اعتنایی همیشه به ساحل من میاد

2

با خوشگلی تا کجا - با زشتی تا کی

آه

چیزی که من می کشم نه دود سیگارست و نه دود خیابانها 

برای من فقط  آّه مانده است که می کشم

روح

دیدن قاب عکسی که خودت هدیه دادی کنار میزش   . 

مثل تبری می مونه که می خوره به روحت

نگاه تکراری

نمی دونم چرا هنوز این عادت نگاه کردن به  کوچه ای که تو ازش رد می شی از سر من نمیره