امروز یه سر رسید بهم هدیه دادن
از روی بیکاری یه صفحه رو برای سرگرمی باز کردم نوشته بود
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
یا من هر شعری می خونم برداشتم یه جوریه یا دونیا می دونه به من چی گذشته
نمی دونم چرا هنوز این عادت نگاه کردن به کوچه ای که تو ازش رد می شی از سر من نمیره