دیدن

توی مراسم تاج گذاریم اگه باشم تو رد بشی میشه مراسم عزا

تولدم

امروز تازه بعد از سه دروز که از تولدم گذشته  وقت کردم بیام مثل هرسال تو و بلاگم بنویسم 

مثل همیشه از خدا سپاس گذارم که  26 سال از عمرم گذشت و تنم سلامه و عقلم سرجاش. 

با این که داربی بدی بود برای من قرمز ، ولی باعث نشد خلوتی رو که هرساله حق خودم می دونم از خودم دریغ کنم رفتم جای پارسالی نشستم 

روی سنگای که بطور منظم چیده شدن کنار دریا 

نسیمی که می خورد به صورتم واقعا حس خوبی بهم میداد مثل اینکه کاسه سرتو ورداشته باشی و به چیزای که داخل مغزته باد بخوره بهشون

روز تولدم نسبت به  روزی دیگه حس متفاوتی داشتم .

از بچگی نه کسی برام هدیه گرفته نه برام  جشن تولد گرفتن ولی همیشه روزای تولدم متفاوت بودن با روزای دیگه 

فکر کنم سه ساعت نشستم لب دریا  وقتی اونجایی همش دلت می خواد به دور دست به اخر دریا نگاه کنی 

صدای موجی که همش به سنگا می خوره باعث میشه دیگه هیچ صدای رو نشنوی  

روزای تولد اگه 2 فایده ای داشته باشن برام  یه فایدش اینه  که بدونی برای کیا مهم هستی و برای کیا ابزار  .

ساعت دوازده 10 دقیقه بود اولین کسی که براش مهم بودم  sms داد و تبریک گفت خیلی خوشحال شدم ساعت 2 شب sms دومی امده بازم خوشحال شدم و ساعت سه شب نزدیک 5 نفر از طریق  کامنت فیس بوک بهم تبریک گفتن . 

جالبش این بود 3 نفرشو اصلا توقع نداشتم تبریک بگن ولی گفته بودن ولی نزدیک 10 نفر که توقع داشتم نه sms دادن نه کامنت گذاشتن نه زنگ زدن 

اینم از دوستان خوب !

26 سال خوبی بدی نارحتی خوشحالی درد رنج همه و همه باعث میشن بفهمم که همه چیز توی یه چشم بهم زدن می گذره و ارزش هیچ ناراحتی رو نداره 

برای خودم از خدا  خوشبختی  و سلامتی خواستم  

اولین شبی بود که توی 4 سال گذشته بدون دغدغه روحی عاطفی و اقتصادی سرمو روی بالش گذاشتم  نمی دونم سال دیگه این موقعه بازم سرمو روی بالش میزارم یا نه  !  

 

تولدت مبارک  تنها

 

لمس

لمس یک احساس خوب آرزوی بیش نیست