چرتو پرت

چقدر حرف با آدمای روشن فکر وساده دل ادمو به آرامش می بره 

دوست دارم ساعت ها با هاشون حرف بزنم  نظرامو بگم و جوابارو بشوم 

کسای هستن که اینجان و کسای که دور از من هستن 

 ولی  بری هر دو احترامی رو قائلم که خودشونم باور ندارن 

دلم برای دوستایی تنگ شده که نیستن و رفتن کسای که  یه روزی بیشترین ارتباط رو  با هاشون داشتم  

کاش فقط بدونی یه ارتباط کی تموم میشه مثل اینکه بدونی ایستگاه بعد  

اتوبوس پیاده میشی و برای پیاده شدن باید اماده باشی  

ولی دلم می سوزه از اینکه باید یدفه قاب عکسی رو که توی ذهن داری 

از روی دیوار برداری و بزاری توی انباری دلت  

هر چقدر توی این هزار توی ارتباط  جلو میرم هرچقدر که با تفکر دقت و راهنمای اینکارو انجام میدم ولی بیشتر گم میشم تا اینکه راهو  پیدا کنم. 

الانم ذهنم یه گوشه نشسته  به یه جا خیره شده 

بد نیست بعضی روزا رو با دغدغه فکر های  فردی گذروند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد