هیچ کس خونه نیست تنهای تنها بودم . آهنگی بود تو کامپیوترم که خیلی دوست داشتم بازگوش کنم . گذاشتم
مثل همیشه برام تازه بود . بازهم اشک توی چشمام جم شد و بغز عجیبی گلومو گرفت .محیط اطرافم مثل قبل نبود جلوی چشمام خاطرات بودن که یکی یکی مرور می شدن . بیشترین تصویر از روزای بود که توی انتظار بودم و کمترین تصاویر ،تصویر صورت تو. ولی چیکار باید کرد جزء بی خیالی جزء گول زدن دل خودم. شروع معلوم بود کاش انتها هم دیده می شد. چقدر دوست داشتم این آهنگ به اندازه یک ساعت ادامه داشت و تموم نمی شد. اینقدر دوست دارم توی این غمم فروبرم واشک بریزم که خدمم نمی دونم چرا .ولی خیلی برام لذت بخش بود . این قدر که وقتی به یه آسمون صاف نگاه می کنم و احساس زیبای و آرمشو توش می بینم
پس بی دلیل اسمتو نزاشتم آسمانم
سلام مرصاد جان..ببخش دیر اومدم...شرمنده....خوندم همه ی پستهات رو..خیلی عالی بودن ولی غمگین....سعی کن خودتو از این غم دور کنی...البته سخته ولی شدنی...موفق باشی
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد
در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
یوووووووووووووووووووووووووووووهووووووووووووووووووووو من اومدم... دیلینگ!!!
مرصاد جان شما خیلی غمگین می نویسید...
چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟
سلام من هستم همیشه
این تویی که پیدات نیس دیر به دیر میای
راستی:
چند ساعت بیشتر به آخر پاییز نمونده، جوجه هاتو شمردی!؟
یلدات مبارک مرصاد جون